عاشق بودن       To love someone

دیدن نه تنها با چشم که با دل است      is to be able to see not only with your eyes but eith your heart,

پرورش بینشی در ژرفای احساس خود و دیگری است    it is to develop insight into your feelings and the other person's feelings,

داشتن درکی نیکو از پیوند میان دو انسان است.    And have a good  understanding of your relationship


 

بعضیها میخوان عشق رو توی یک جمله خلاصه کنن
 بعضیها میخوان عشق رو به زبون بیارن
 بعضیها هم عشق رو چیزه دیگه ای میدونن؛
 
چرا انسانها؛ دیگه عاشق نیستند؟
  چرا اون چیزی که در دنیای امروز فراموش شده عشقه؟


 

بیا ای ناجی قلبم بی تو قلب من شکسته این همون دل شکستست که به انتظار نشسته

                                          

ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم بی تو من تنهاترینم

عاشقم عاشق ترینم بگو که اینو می دونم حالا که از عشقت دیوونم بگو که با تو می مونم

ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم بی تو من تنهاترینم

می خوام از دست تو گهواره بسازم سر بزارم روی دستات به سعادتم بنازم

می خوام اون چشمای دریایی تو آیینه کنم با نگاه توی چشمات دردم و تازه کنم

تو که نیستی دنیا تاریک برای دل خستم بی تو من تنهای تنهایم دل به خلوت تو بستم

ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم بی تو من تنهاترینم 

 

 

آخرندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای های هایت جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که می دانم نمی دانی که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت نشینی از برای یار دلگیر است بخوان شعرم کا شعرم در هوایت جان سپرد اخر

 

 

 
 
حقیقت دارد که تو می‌توانی با دست‌های من
     سه تار قلم مو را بنوازی و نُت‌های رنگ پریده را  فیروزه‌ای کنی
    ( باید بسیار زیسته باشی که این همه از آسمان آکنده‌ای)

    حقیقت دارد که من می توانم با شعر های تو
    با باران مشاعره کنم .. و بند نیایم
    ( باید بسیار گریسته باشم که این همه در واژه های تو غوطه‌ورم‌)

   تا من بنفشه ها را  میان شب های زمستان قسمت کنم ،
   تو یک خوشه انگور به صدایت  تعارف کن
   خطی از شعرهایت را که بخوانی ،سال ، تحویل می شود
   (حقیقت دارد که در حضور تو بودن .. همیشه از نبودن زیبا تر است
 

 

 

:::www.sare.ir:::
 


 
آن کس که دوستش داریم هرگونه حقی برما دارد حتی اینکه دیگر دوستمان نداشته باشد.

         گفتم دل ودین بر سر کارت کردم

                                                         هر چیز که داشتم نثارت کردم      

           گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی

                                                آن من بودم که بی قرارت کردم

 

زندگی گل زردی است به نام غم

فریاد سیاهی است به نام آه

رشته کوهی است به نام آرزو

و رودخانه ای است به نام عشق

که به دریای صفا می ریزد

زندگی یعنی عشق، محبت، امید و آرزو

که در آخر به بیابانی به نام وداع منتهی می شود

این شعرهای زیبا رو دوست عزیز  فرستاده

 --------------------------------------------

 
نیمه شب کوبید بر در گفت : عاشق خانه هست؟
متهم هستی و جرمت دیدن جانانه هست
بعد بستند دست و پایم را به موی دلبران
گفت: این اسیر زلف همچون شانه است
گفتم اندر دادگاه عشق از بهر دفاع
بیگناهم چون مقصر این دل دیوانه هست
لیک از من شاهد و برهان و مدرک خواستند
پاسخش دادم که شاهد ساغر و پیمانه است
گفت: چون پیمانه هر لحظه در دست کسی است
پیش قانون ناشناس و بیخود و بیگانه است
بعد طبق حکم عشق و عاشقی از بند ها
گفت: با حبس ابد محکوم در میخانه است
گفتمش گر یار ببوسم چه باشد کیفرم؟
گفت: کیفر سوختن چون کیفر پروانه هست
گفتمش من حاظرم سوزم به شرط بوسه ای!
سوختن از بهر جانان کاری بس مردانه هست
گفت:حکم اندر بر دیوانه بی ارزش بود
از دفاع متهم معلوم شد ((دیوانه)) هست

Click?to?Join.***Sare2008***.Group 

وقتی تو رفتی شمع روشن شبهایم خاموش شد ،


پنجره رو به زیبایی و رو به آغوش مهربانت بسته شد ،

 چشمه لبم خشک خشک شد ،


و آغوشم تنها بهانه تورا می گرفت!


وقتی تو رفتی آتش غم دوری و فاصله در وجودم شعله ور شد ،


آسمان چشمانم ابری و   دل گرفته شد و

 غروب غمگین عشق در آسمان قلبم نشست!

 
وقتی تو رفتی دنیا برایم عذاب شد ،


و ثانیه ها برایم پر ارزش تر از گذشته شدند!


وقتی تو رفتی نگاهم دائم به ثانیه ها و لحظه های


زندگی بود تا هر چه زودتر بگذرد و


دوباره تو را در کنارم خودم احساس کنم!


وقتی تو رفتی همدم من دو مرغ عشق شدند و


رفیق شب و روز من تنهایی شد!


تو که رفتی شهر برایم غربت شد ،


و خانه برایم یک زندان پر از شکنجه و عذاب شد!!


تو که رفتی چشمانم همیشه در حال بهانه گرفتن بود ،


و دستهایم همیشه لرزان!


تو که رفتی هیچ حسی در وجودم نبود ،

و تنها آروزی تورا از خدای خویش داشتم!


وقتی تو رفتی هر روز به یاد تو و به فکر تو بودم


و هر شب نیز اگر خوابی به این


چشمهای خسته من می آمد خواب تو را می دیدم!


وقتی تو رفتی تنها به پایان جاده زندگی می اندیشیدم ،


و تنها نگاهم به پایان جاده که به تو میرسم

 و تو را در آغوش خود می گیرم بود!


تو که رفتی من مانند ساحلی بودم که


در کنار دریای پر از عشق منتظر امواج محبت تو بودم!

وقتی تو رفتی ، نام سفر برایم یک کابوس وحشتناک شد


و دیگر از هر چه سفر بود نفرت داشتم!

تو که رفتی قلمم بر روی کاغذ خیسم


تنها از دوری و از رفتن تو می نوشت!


تو که رفتی عاشقی برایم پر درد تر و غمگین تر از گذشته شد !


وقتی تو رفتی هر زمان که پرستوها بر فراز


آسمان دلم پرواز میکردند به آنها می گفتم


سلام عاشقانه مرا به تو برسانند


و روزی تو را همراه با خود بیاورند

یعنی آن روز را خواهم دید.....


Click?to?Join.***Sare2008***.Group 

تقدیم به تو که برایم بهترینی

تقدیم به تو که برایم بهترینی

ما همه قصه ی یک کهنه کتابیم

*****************************

بنام خدای مهربانی ها

هیچ گاه چشمهایی را که عاشقانه میپرستم ندیدم اما میدانم چشمهایش به مهربانی دریا و به وسعت دشت شقایق است و این برای من کافی است که بدانم عمق چشمانش به ژرفای اقیانوس است و مثل دشت آرام است. من رنگ چشمانش را برای چه میخواهم بدانم وقتی نگاهش پر از عشق است وقتی در عمیقترین نقطه چشمانش می شود دریا را پیدا کرد و در ساحل چشمانش به آرامش رسید. رنگ چشمش مهم نیست وقتی در کنارش به آرامش خیال میرسی و میخواهی تمام دنیا در یک لحظه نگاه او تمام شود. هیچ چیز مهم نیست وقتی ایثار و عشق در نگاه او معنا پیدا کند. یک نگاه برایت تمام دنیا میشود. باور میکنی؟

*****************************

شریک عشق تو شدن یعنی همنفس شعر و ترانه شدن

یعنی چون ابری تیره به دریا زدن ودیوانه شدن

شریک عشق تو شدن یعنی عاشقی به سان یک مجنون

یعنی قطره بارانی در دل کویر جاری شدن

شریک عشق تو شدن یعنی دیوانه وار عاشق شدن

زدن به کوه و بیابان و سرمست لحظه ای دیدار تو شدن

شریک عشق تو شدن یعنی چون ماهی به دریا رها شدن

به دیدن مهتاب شب رفتن و برای لحظه ای ستاره شدن

شریک عشق تو شدن یعنی چون ابری بهاری در اسمان خروشان شدن

همسفر کبوترهای عاشق و برای عمری مبتلا به عشق شدن

 

 دوستت دارم
Click?to?Join.***Sare2008***.Group 
آرش جان دوستم


Click?to?Join.***Sare2008***.Group
 
پنج شنبه 16 تیر 1384

امید - زندگی - شعر - عشق - فردا

در آن چشمان زیبا عشق و ناز است

خوشا چشمی که بر چشم تو باز است

اگر در سینه ات دل نیست، غم نیست

همان چشمان تو عاشق نواز است
www.naghmeh.com

<بنام تک پرستوی جزیره عشقم>

بنام کسانی که در قاموس طبیعت عاشق نامیده میشوند

باری ای عزیزترین واژه که یادت و تصورت آرامش صبح صحرگاه مرا جایگزین شده دوستتدارم به خداوندی که دیده نمی شود به عشقی که نمی میرد به بزرگترین عاشقان دنیا به لیلی ومجنون به شیرین وفرهاد دوستت دارم....

تمام خاطراتم در پس یک صاعقه زود گذر بر من گذشت ومن تنها به آینده می نگرم آینده ای که می دانم بازهم طوفانی از درد است من به فردایی می اندیشم که می دانم بازهم خورشید در آن غروب خواهد کرد من بهفردایی پا می گذارم که باید؛باید از همه تعلقهایم چشم بربندم به فردایی که نباید دیگر بیندیشم به فردایی که فقط دلتنگی می ماند دلم برای کوچه های چهارراه گل سرخ تنگ می شوددلم برای پارک خلوت تنهایی هایمتنگ می شوددلم برای اندیشیدن به او تنگ می شود چون می دانم فردا نه چهارراهی می ماندنه پارکی ونه عشقی .تنها من می مانم یک دنیا شعر و یک خلوت تنهایی.

مجموعه خلوت تنهایی ها مجموعه ای از درد های من است مجموعه از ساقه عشق بی سرانجام و............

امید وارم که هیچگاه دل نشکنید و نگذارید که شکسته شوید

بهتر بگویم

امید وارم هیچ گاه دل نشکنید تا شکسته شوید.

 

منتظر نظر های شما...

نظر یادتون نره....


خلوت یک شاعر

کاش در دهکده عشق فراوانی بود

توی بازار صداقت کمی ارزانی یود

کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم

مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود

کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب

روی شفاف تزین خاطره مهمانی بود

کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد

قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود

کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم

رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود

مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست

کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود

چه قدر شعر نوشتیم برای باران

غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها

دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود

کاش دل ها پر افسانه ی نیما می شد

و به یادش همه شب ماه چراغانی بود

کاش اسم همه دخترکان اینجا

نام گلهای پر از شبنم ورویای بود 

کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر

غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود

کاش دنیای دل ما شبی از این شبها

غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود

دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم

راز این شعر همین مصرع پایانی بود

خالدجان قند

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم و سعید شنبه 18 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:06 ب.ظ http://saghf.blogsky.com

سلام دوست عاشق من . کاش کوتاه تر می نوشتی . همیشه عاشق باشی . به امید دوستیهای بیشتر
تنها بهانه من درک حضور مهربانی توست درک حضورمهربانی یک بوته زارسبز

تشکر دوست من از نظرشما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد