| |
از همه دل بریده ام نشسته ام به پای تو غریب این جهان بودم که شدم آشنای تو
از نظر عقل زندگی اشک است از نظر یار زندگی زود گذر است از نظر شمع زندگی سوختنی است از نظر من زندگی اینگونه است جای عکسهای گلی تو را می بینم به همه خواهم گفت که تو را می خواهم که تو را فقط فقط تو را می جویم..... شبها تو را به گوشه تنهایی در یاد آشنای تو می جویم اما من آن شکوفه اندوهم کز شاخه های یاد تو می رویم ![]() ![]() هر جا که قدم نهی تو بر روی زمین آن مردمک چشم نگاری بوده است عشق یعنی همچو من شیدا شدن عشق یعنی قطره و دریا شدن | |
پنجشنبه، 22 بهمن، 1383 - وحیدعاشق | |
|
| |
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم. ما بی تو خون خوریم تو بی ما چی می کنی. شد تازه باز در دل من آرزوی تو. به شکوه بهارم به خود عشق قسم که عشق نیست عشق یعنی هر د م ز شوق یار دیدن دوست دارم غرق چشمان تو باشم سالها چون که چشمان تو می گوید که می خوا هی مرا | |
دوشنبه، 19 بهمن، 1383 - وحیدعاشق | |
|
| |
عاشقم عاشق ستاره صبح عاشق ابرهای سر گردانعاشق روزهای بارانی عاشق هر چه نام تست بر آنای که می گوی به خوبان آشنای مشکل است آ شنای می توان کرد جدای مشکل استتو را برای وفای تو دوست می دارم و گر نه د لبر پیمان شکن فروا ن است دلم تنگ است و می دانم هوای یارست هر شب خواب ندارم دلم تنگ است واز یاراحوالی ندارم زدیدن بهتروخوابی ندارم زمردن که اورا ببینم دوباره جانگیرم وتا صبح خوابی ندارم دلم تنگست که آن باشد نباشد تا قیامت هرگز خوابی ندارم. ای مهربان من ، من دوست دارمت، چون سبزه ها ی دشت چون برگ سبز رنگ درختان نارون.
من کاشف اصالت زیبایی توام مفتون روح پاک وفریبایی توام
در شبانِ غم تنهایی خویش، عابد چشم سخنگوی توام. من در این تاریکی، من در این تیره شب جانفرسا، مسافرظلمتِ گیسوی توام. | |
دوشنبه، 19 بهمن، 1383 - وحیدعاشق | |
|
| |
دو چشم روشنت آبی . چه آبی . آبی دریا سرا پای تنت خوبی . خوبی گلهادلم چون موج لرزد . چه موجی . موجی پر حسرتچه حسرت . حسرت ساحل . چه ساحل . ساحل دریارخت آیینه جادو . چه جادو. جادوی مردمچه مردم مردم دیده . چه دیده دیده بیناتو بر من مست می خندی . چه خنده ای . خنده ساغرچه ساغر . ساغر ساقی . چه ساقی ساقی صهباولی من بی تو میگیرم . چه گریه. گریه شبنمچه شبنم . شبنم جنگل . چه جنگل . جنگل تنهابه دنبال تو در راه هم . چه راهی . راهی راه آن نقطهچه نقطه . نقطه آخر. چه آخر . آخر دنیاسمندر قصه میگوید چه قصه . قصه غصهچه غصه . غصه عاشق . چه عاشق . عاشق شیدا | |
پنجشنبه، 15 بهمن، 1383 - وحیدعاشق | |
|
| |
گویم حرف دلم را دوست دارم .که شوم همدم تو همه جا گام به گام همراه تو همه عمرم در فکرت به جز فکرتو فکری ندهم راه در اندیشه خود دوست دارم که شوم همنفست همه جا همقدمت همیشه منتظرت همه وقت همنفست دوست دارم که شوم دلبر تو همیشه دست به دست در پرتو همه نگاه من به سوی تو همه نگاه تو به سوی من دوست دارم که بجز من نکنی نگاه بکس و بجز من ندهی وعده به کس و کنی وفا به عهد. دوست دارم که شوی تکیه گاهم که کنم تکیه بر تو و گویم حرف دلم را و تو را دوست دارم تا آخر عمر به دیده عشق. یه چیزی رو خیلی دارم اما به هیچکس نمیدم عشق تو را آنقدر دارم که تو دلم جا نمی شود. تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است ای به قربان چشمات این چه نگاه کردن است. | |
|
| |
دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه دوباره این دل دیونه واست دل تنگه وقت از تو خوندن ستاره ترانه هام اسم تو برای من قشنگ ترین آهنگه بی تو یک پرده اسیربی پروازم با تو اما می رسم به قله آوازم اگه تا آخر این ترانه با من باشی واسه تو سقفی از آهنگ و صدا می سازم با یک چشمک دوباره من و زنده کن ستاره نزار از نفس بیافتم توی تنها راه چاره آی ستاره آی ستاره بی تو شب حالی نداره این ترانه تا همیشه تو رو یاد من می یاره فریاد نزن ای عاشق من صدایت را در درون قلب خود می شنوم درد را در چهره عاشق تو با ذهن خود می نگرم فریا نزن ای عاشق. فریاد نزن چشم عاشق نتوان دوخت که معشوقه نبیند پای بلبل نتوان بست که بز گل نسراید. از همه دل بریده ام نشستم به پای تو غریب این جهان بودم که شدم آشنای تو. من به یک رنگی چشمان تو دل باخته ام ازدل برای خود آیینه ای ساخته ام به جز از قافیه چشم تو در ساز غزل ذکر هر قافیه را از نظر انداخته ام باورم هست که در پای درخت گل سیب هستی ام را به تمنای تو پرداخته ام. سر لوح عالم معنای عشق است سر بیت رسیده جوانی عشق است ای آنکه خبر نداری از عالم عشق این نکته را بدان که زندگانی عشق است. سالها پرسیدم از خود کیستم آتشم شورم شرارم ؟ چیستم؟ دیدمش اکنون دانستم کنون او بجز من من بجز او نیستم. ستاره هنوز بیداری بازم امشب خواب نداری نکنه تو هم مثل من عاشق چشم انتظاری نکنه تو هم تو شبها خسته از غبار جاده خواب مهتاب و میبینی که میاد پای پیادهنکنه هجوم ابرا تو رو هم از ما بگیره ستاره برای بودن دیگه فردا خیلی دیره حالا که خورشید طلسم قلعه ی سنگی خوابه تو نگو عشق ها دوروغه تو نگو دنیا سرابه با کدوم بهونه باید شب و از تو کوچه دزید گل سرخ عاشقی روبه غریبه ها نبخشید ستاره .همه غرورم پیشکشه ناز تو باشه تو بمون تا چشمای من با سپیدی آشنا شه من اگه اسیر خاکم تو که جات تو آسمونه دل خوشم به این که هر شب تو بیای رو بوم خونه همنشین ابرو ماهی توی اون همه سیاهی نکنه اینقده دور شی که دیگه منو نخواهی بین من و تو جدای هاست من آن کبوترم که با تو به آسمانها پر می کشم در شعله های قهر تو می سوزم غم تو از آتش جهنم در دلم بدتر است در دل چگونه یاد تو می میرد عشق مرا فراموش نکن که یاد تو عشق اول و آخر من است نامه بی جواب سلام بهونه قشنگ من برای زندگی آره بازم منم همون دیوون همیشگی فدای مهربونیات چه می کنی با سرنوشت دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت حال من و اگه بخوای رنگ گلای قالیه جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم حقیقت و واست بگم به آخر خط رسیدم رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی نمی دونی چقدر دلم تنگ برای دیدنت برای مهربونیات نواز شات بوسیدنت به خاطر مونده یکی همیشه چشم براهته یه قلب تنها و کبود هلاکه یه نگاهته می دونم همین روزا عشق من از یادت می ره بعدش خبر می دن که بیا داره دوستت می میره روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی؟ بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی یه وقت من وگم نکنی تو دوداین شهرغربت یه سر زمین غربته با صدتا نیرنگ و فریب فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی تنگ بلور آب تویه وقت نا غافل نشکنی اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون منم تورو سپردمت دست خدای مهربون راستی دیروز بارون اومد من و خیالت ترشدیم رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم از وقتی رفتی آسمون مون پر کبوتره زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بدتره غصه نخوری تاتو بیای حال منم اینجور یه سرفه های مکررم مال هوای دوریه گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه مث یه بچه که بار اوله میره مدرسه تو ازخودت برام بگو بدون من خوش میگذره دلت می خواست میومدم یا تنها رفتی بهتره؟ از وقتی رفتی تو چشام شده فقط کاسه خون همش یه چشم به دره چشم دیگ به آسمون یادت میاد گریه هامو ریختم کنار پنجره داد کشیدم تورو خدا نامه بده یادت نره یادت می آد خندیدی و گفتی حالا بزار برم تو رفتی من تا حالا کنار در منتظرم امروز دیدم دیگه داری من و فراموش می کنی فانوس آرزوها مونو داری خاموش می کنی گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست با اینکه من خوب می دونم جواب نامه با خداست عکس های نازننین تو با چند تا گل کنارمه یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم داغ دلم تازه می شه اسمت و وقتی میارم وقتی تونیستی چه کنم با این دل بهونه گیر مگه نگفتم چشمات و از چشم من هیچ وقت نگیر حرف مرا به دل نگیر همش ماله غریبیه تو رفتی من غریب شدم چه دنیای عجیبیه زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه دیوار خونمون پر از سایه غصه و غمه تحملی که تو دادی دیگه داره تموم می شه مه گه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نزار تورو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار فکر نکنی از راه دور دارم سفارش می کنم به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش می کنم اگه بخوام برات بگم شاید بشه صدتا کتاب که هر صفحش قصه چندتا دردو چندتا عذاب می گم شب ها ستارها تا می تونن دعا کنن نور شونو بدرقه پاکی خنده ها ت کنن یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره وحید همون کسی که بیشتر از همه دوستت داره | |
جمعه، 9 بهمن، 1383 - وحیدعاشق | |
|
| |
ای آنکه در نگاه تو خورشید نهفته است من عشق را به نام تو آغاز می کنم مهبوب من بیا، تااشتیاق بانگ تودرجان خسته ام، شورونشاط عشق برنگیزد. من غرق مستی ام ازتابش وجود تو در جام جان چنین، سرشارهستی ام در سحر گاه سربالش خوابت بردار کاروان های فرومانده خواب از چشمت بیرون کن! باز کن پنجره را: تو اگر باز کنی پنجره را، من نشان خواهم داد، به تو زیبایی را خدا حافظ کم کمک وقت خداحافطی ما از راه رسیده هوای تازه ی تنها یی ها از راه رسیده بغلم کن آخرین بار وقت رفتن رسیده یک کمی خنده واسه روزای بارونی دارم که می خوام توی جیبم نزدیک قلبم بذارم یه بغل خاطره از تو توی کوله بارمه یک کمی اشک و گلایه لای دستمال پیچیدم وقتی دلم تنگ تو شد غم تو توشه ی راهمه ازمن پرسید : منو بیشتر دوست داری یا زندگی رو؟ گفتم زندگی ام راقهر کرد و رفت نمی دونیست که کل زندگی ام او هستش From My Niece Hanni دلم تنگ است و می دانم هوای یارست هر شب خواب ندارم دلم تنگ است واز یاراحوالی ندارم زدیدن بهتروخوابی ندارم زمردن که اورا ببینم دوباره جانگیرم وتا صبح خوابی ندارم دلم تنگست که آن باشد نباشد تا قیامت هرگز خوابی ندارم دوست دارم غرق چشمان تو باشم سالها چون که چشمان تو می گوید که می خوا هی مرا | |
جمعه، 9 بهمن، 1383 -وحیدعاشق | |
غروب عاشقان رنگش طلایست...........گرچه اخرش دردوجدایست |
| |
وقتی در کنار ساحل با سنگهای کوچک نوشتم عشق
ماه گفت چه قلب خاموشی گل گفت چه قلب بی احساسی موج گفت چه قلب سیاهی و خواست آنرا خراب کند اما نتوانست ! آنگاه بود که تو گفتی چه عشق استواری ! ای آنکه همیشه آرزویت را دارم در شب و روز گفتگوی تو را دارم نه طاقت دیدن رویت را دارم نه فرست آمدن به سویت را دارم. این شعر را یکی از دوستان خوب و دوست داشتنی به من هدیه داد .
به عشقت اسیرم بی تو من می میرم با تو افسانه می شم. دل دیوانه بدر شد سحر از خانه ما شام شد بازونیامد دل دیوانه ما باد بهار آمد وآورد بوی تو شد تازه باز در دل من آرزوی تو. امشب ندانم ای بت زیبا چه می کنی ما بی تو خون خوریم تو بی ما چی می کنی. بر خیزو می بریز.که پاییز می رسد بشتاب.ای نگار که غم نیز می رسد. آزرده ام ازان بت بسیار ناز کن پا از گلیم خویش فزونتر دراز کن چراغ ماه به کف آمدم به خانه تو به شوق آنکه شوم همدم شبانه تو با دلم دوش سر زلف تو بازی می کرد خواجه با بنده خود بنده نوازی می کرد. با همه عاشقی و رندی وبی باکی ما شبنم صبح خجل می شود از پاکی ما . در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم. یه دل می گه نرم نرم
طاقت نداره دلم
بی تو چه کنم ؟
پیش عشقی زیبا زیبا
خیلی کوچیکه دنیا دنیا
با یاد توام هر جا هر جا
ترکت نکنم
سلطان قلبم تو هستی تو هستی
دروازه های دلم را شکستی
پیمان یاری به قلبم تو بستی
دورم به هر جا
بر یار دیگر نبندم دلم را
سرشارم از آرزو و تمنا
ا ی یار زیبا ![]() |