با آمدنش شوری

در من به وجود آورد وصف نشدنی


اما............

او می رود رفتنی که پر از دلهره بازگشت است


او می رود با یک خداحافظی کوتاه


دلم شور می زند برایش نگران بود موقع رفتن


نمی داند نمی دانم کی باز می گردد


چشم به راه او به جاده هستم

تا بازگردد بازگردد


او می رود و مرا تنها رها می کند


رفتنی که بازگشتش مبهم است


آخرین کلام تنها مواظب خودت باش بود


موقع رفتن حسی داشت


حسی غریب و همیشه آشنای انتظار


به یادش هستم و می مانم تا بازگردد

او می رود.....................

کی باز می گردد نه من می دانم نه او


او رفت و مرا با کوله باری از غم وتنهایی و انتظار به جا گذاشت
.

اورفت چه کسی می داند که چه هنگام باز می گردد

چشم به راه او می مانم تا روز وصال





وقتی ازمن جداشدی ای گل قشنگم

اگر صدسال پس ازمرگم گورم رابشکافی

وهنوزقلبم وجودداشته باشدخواهی دید

روی آن نوشته شده است
                      
فقط تو را دوست دارم


شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد

بیدار باش من با سبدی پر از بو سه می آیم و آن

را قبل از چیدن ستاره های قلبت روی گونه هایت

می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم

 

همه باید بدانند تو هم بدان:

فردا یعنی هرگز مهم امروز است

تو هیچوقت امروز را درک نکردی

می خواستم برایم عاشقی بیدار باشی

اما تو همیشه خسته بودی

سرنوشت من در تو بود

اما تو عشق مرا هم ندیدی

آمده بودم هم آشیانت شوم

اما حالا می خواهم برم

تا تو به فرداهایت برسی...





می ترسم تو را که در آینده می جویم در گذشته هایم گم کرده باشم.

و چشمانت همان چشمهای بچگی ات باشد. ودستانت همان دستان کودکی ات.

مرا باور نداشتی.می ترسم باز هم باورم نکنی.با اینکه بزرگ شده ام.

قد کشیده ام و صدایم نیز با من بزرگ شده.

نگاهم شرم گین شده.و احساسم مغلوب منطق قلبم شده.

می ترسم بیایم به سراغت .وتو را ببینم که دیگر بچه نیستی.

بزرگ شده ای .و از من هم بزرگتر...

دستانت دیگر گرم نباشد و شاید داغ باشد.

می ترسم تو هم مثل همه بزرگ شده باشی نه مثل من.

شاید هم گم شده باشی ونیابم تو را...

می ترسم از نبودنت .

می ترسم از بودنت از چشهایت.

از تو می ترسم.

چون مثل رویایی مثل خوابی...

و از اینکه خواب تعبیر دارد.

می ترسم تو را تعبیر کنم.

و خود را نیابم.

و احساست کنم ومنطق را گم کنم.

و خود را هم گم کنم.

می ترسم بیایم ولی تو رفته باشی .

یا اصلا تو وجود نداشته باشی.

از این بیشتر می ترسم.

شاید یک شب منتظرم باشی و نیایم چه فکری می کنی.

من نیامده ام.

یا تو رفته ای؟

کدام یک؟

می ترسم از سؤال کردن و پاسخ نیافتن و باز گیج شدن و گریه کردن...

و شاید شعر گفتن.

می ترسم دوباره شعر بگویم و تو را در شعرم پنهان کنم.

و تو آنقدر بزرگ نشده باشی که شعر بخوانی.

شاید هم بزرگ شده باشی ولی شعر نخوانی مثل خیلی ها.

تو اصلا مرا بلدی؟

می ترسم بلد نباشی....و دوباره مجبور به خواندن بشی!!!

شاید برای سال بعد و امتحانی دیگر؟

می دونی از چی می ترسم؟

آره بخند آخه از این خنده هاتم می ترسم

می تر سم شاید مرا نشناسی؟

و بگویی که کی هستم ومن بلد نباشم اسمم را خا نه ام راو همهء نداشته هایم را.

و باز گم شم.

در خودم در تو و در ذهنم......




  به نام نامی نامها   

 هرگز نخواستم که تورو با کسی قسمت بکنم               

 

  یاحتی از تو با خودم یه لحظه صحبت بکنم

 

هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم

                                               

  بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم

 

                   اِنقدر ظریفی که با یک نگاه هرزه میشکنی                              

 

  امّا تو خلوت خودم تنها فقط مال منی

 

   ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه

 

   یا روی شیشهِ ی چشات غبار آهم بمونه

 

  تو پاک وساده مثل خاک حتی با بوسه میشکنی

 

   شکل همه آرزوها تجسم خواب منی

 

  حتی با اینکه هیچ کس مثل من عاشق تونیست

 

    پیش تو آینه چشام حقیر لایق تونیست



خدایا تو خودت می دونی اشکهایم نشانه چیست؟؟ پس در این دل شکسته
به دنبال چی هستیکه هر لحظه غمی را بر آن ارزانی می کنی خدایا تو

خودت میدونی دنیای من با تو معنی پیدا می کنه پس چرا همیشه منو در

برزخ زندگی بدون راهنما قرار میدی ؟ خدایا تو خودت از سر درون خبر داری
 
و می دونی این بنده نمی تواند شکرت را به جای آورد پس راحتش کن تا در
 
این شرمندگی نمونه. خدایا ای یگانه محبوب دل غمگینم ! چه روزهایی

برای تو گریستم و تو چشم بر اشکهایم بستی . چه شبهایی با تو سخن

گفتم اما تو مرا بدون پاسخ رها کردی . چگونه ای .......؟ من هنوز در حیرتم

که بهانه های این دل شوریده برای پیوستن به تو چیست ؟ با همه بدی

هایم سوی تو آمدم تا مرا باز مورد رحمت خود قرار بدی . خدایا تو را به

غروب جمعه که یاد آور حجت توست مرا رها نکن
. ......................................


چندی بود که ساکت نشسته بودم و به جستجومی پرداختم

تا راهی به سوی زندگی بیابم،

ولی افسوس که پرنده شوم ناامیدی

در آسمان زندگیم پرواز می کرد تا مبادا راه خویش گم نکنم.

عشق را لطافت زندگی میدانستم

و

وقتی آن را از دست دادم

زندگی برایم همچون گوری سرد و خاموش گردید

به آسمان می نگرم و می گویم :

خدایا چرا مرا خلق کردی تا این همه رنج بکشم

مگر گناه من چه بوده است که باید زندگی رنجم دهد؟

خدایا غم فروشی دوره گرد شده ام و با شادی بیگانه

تنهایی را دوست داشتم و از دنیا و زندگی گریزان شده بودم.

احساس می کردم به مرداب عظیم درد و رنج بدل گشته ام

و

ابرهای سیاه آسمان به من می خندند

همچون معبود ناکامی ها و ارمغان آورنده نا امیدی ها

دیگر شادمانی دوران کودکی را در خود احساس نمی کردم

همچون دیوانه ای که به زنجیرش کشیده باشند

همچون مرغکی اسیر در تنهایی

همچون کسی که باده خوشبختیش بر خاک ریخته باشد

و

اما ناگهان ورق برگشت...

یک روز نام تو را شنیدم وهمان دم نفس در سینه حبس شد

و در آن هنگام بود

که هستی من با تو درآمیخت

راستی آیا تو از این اعجاز خبر داشتی؟

من بی آنکه تو را شناخته باشم

دانستم که محبوب خویش را یافته ام....

با شنیدن نخستین کلمات تو ،

این گمان بر من گذشت که تو

زندگی مرا چون شمعی

در تاریکی شب فروغ جاودانه بخشیدی

و

هنگامی که برای اولین بار صدایت را شنیدم

رنگ از رخسارم رخت بر بست

و بی اختیار دیده بر زمین افکندم

و

آن هنگام بود که دلهای ما با نگاهی خاموش

از همدیگر سلام عشق ربودند

من نام تو را در نگاه تو خواندم

و

بی آنکه از خود چیزی پرسیده باشم

به خویش پاسخ گفتم که:

آری اوست،تندیس امید رویایی من

آری اوست...


شبنم درروی گل چه زیباست
گفتی شراب و شعر و شبنم دوست داری

امشب ولی باران نم نم دوست داری

گفتی غزل را عاشقانه عاشقانه

گفتی غزل های پر از غم دوست داری

با من بگو زیبای خوب آسمانی

با این همه آیا مرا هم دوست داری؟

شعرم شرابم شبنم هر چه بخواهی

آشفته ای این گونه درهم دوستت دارم

این زمزمه آری به گوشم آشنا بود

آهسته می گفتی شنیدم دوستم داری؟؟؟؟؟


با تو از خاطره هایم گفتم

بی تو ان خاطره ها خواب شود با تو دریا شدم و موج شدم بی تو دریا تهی از آب شود........

با تو پروانه شدم بر سر گل

بی تو گلها به چمن خار شود

با تو مهتاب شدم در دل شب بی تو مهتاب دلم تار شود........

با تو من مثل همه میخندم بی تو اما خنده ...

رویا یی شود با تو من ( ما ) میشوم....ای عشق من بی تو این ( ما ) غرق ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


 

عشق تو برایم زیباتر از هر زیبایی و با شکوه تر از هر منظره ای میباشد تو دنیای ناشناخته ای هستی که فقط من آن را کشف کردم به اندازه همه ی دنیا دوستت دارم و به اندازه ی همه ی پرستشگاه ها می پرستمت و به اندازه ی تمام ستایشگران ستایشت می کنم اگر در راه عشق تو وجودم را به هزاران تکه قسمت کنند هر تکه آن با صدای بلند فریاد میزند تو را دوست دارم .ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از نگاهت عاقبت رو خوندم.

همه نامه هاتو سوزوندم.

پر دادم قناری های خسته رو توی باغچه .

گل ها رو خشکوندم.

می دونستم که اثیری.

می دونستم داری میری.

میدونستم داری میری .

گفتی سپر بلاتم هرجایی بری باهاتم همسفر با لحظه هاتم.

می دونستم مرغک وحشی من روزو شب شوق پریدن داشتی.

میدونستم تو بهار عشقمون قصد از ریشه بریدنم داشتی.

می دونستم که اثیری .

میدونستم داری میری.

میدونستم داری میری حالا که هستی اثیر دیگری توی قلبت من و فریاد نکن دیگه ای رفیق نیمه راه من از من و گذشته ها یاد نکن.

میدونستم که اثیری .

میدونستم داری میری .

میدونستم داری میری.......................

میشه از عشق تو گفت .میشه با ستاره های چشم تو مغرب نو مشرق نو برپاکرد.
 
میشه از برق نگات خورشید خاکستر کرد. میشه از گندمیای سر ظلفت یه
 
عالم شعر نوشت آره از عشق تو دیوونگیم عالمی داره آره از عشق تو مردن
 
داره میشه از عشق تو مرد و دیگه از دست همه راحت شد. میشه از عشق
 
تو مرد و دیگه از دست توام راحت شد. آره از عشق تو دیوونگی هم عالمی
 
داره گر حال توهم چون من آشفته خرابست گر خواهش دل هایه من و تو

بی حسابست ای وای به حال هردوی ما ای روزگار، بد کردی با ما چرا؟

چهار شمع بودند که به آرامی میسوختند .

بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت می کند

وای ، دل چون کود کی بی تو لجاجت می کند

اشتیاق دیدن تو میل خاموشی نکرد

هیچوقت عشقت به دل فکر فراموشی نکرد

عشق من با تو به میزان تقدس می رسد

بی حضورت دل به سر حد تعرض می رسد

«دوستت دارم» برای من کلام تازه نیست

حد عشقت را برایم هیچ چیز اندازه نیست

در غیاب تو غریبانه فراغت می کشم

بر گذشت لحظه ها طرحی ز طاقت می کشم

چشمهایم را نگاه تو ضمانت می کند

گرمی دست مرا دستت حمایت می کند

با تنفس در هوای تو هنوزم قانعم

ابتلای سینه را اینگونه از غم مانعم

چشمهای مهربان تو فراموشم نشد

هیچکس جز یاد تو بی تو هم آغوشم نشد

من تو را با التهاب سینه ام فهمیده ام

ساده گویم خویش را با بودنت سنجیده ام 


 

دوست دارم نی نی جون


Image hosted by Photobucket.comImage hosted by Photobucket.com   

Image hosted by TinyPic.com



با من بگو از عشق ای آخرین معشوق که برای رسوائی دنبال بهونم

با بوسه ای آروم خوابم رو دزدیدی تو شدی تعبیر یک رویای شبونم

من تو نگاه تو دنیامو می بینم فردای شیرینم نازنین من

چشمای تو افسانه نیست که تموم خواب و خیالم بود

تقدیر من عشق تو شد که همیشه فکر محالم بود

شبهای تنهائی همرنگ گیسوته آغوشتو وا کن بانوی مهتابی

دلواپسی هامو با خنده ای کم کن که توئی پایان یک تردید و بیتابی

من تو نگاه تو دنیامو می بینم فردای شیرینم نازنین من

چشمای تو افسانه نیست که تموم خواب و خیالم بود

تقدیر من عشق تو شد که همیشه فکر محالم بود



  جمعه 17 تیر 1384

وقتی تو نیستی نه هستهای ما چونان که بایدند نه بایدها

مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خوانم

چندیست لبخند ها ی خود را در دل ذخیره می کنم باشد برای روز مبادا

اما در صفحه های تقویم روزی بنام روز مبادا نیست

آنروز هر چه باشد روزی شبیه دیروز، روزی شبیه فردا، روزی درست

مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه میداند شاید امروز نیز روز مبادا باشد

وقتی تو نیستی نه هستهای ما چونان که بایدند نه بایدها

هر روز بی تو روز مباداست




 

سوگند ....!
 

سوگند :::www.sare.ir:::        

:::www.sare.ir:::

تویی سوگند ترانه هام ای مهربون یارم

تو همون آهنگ خوشی رو سیم گیتارم

 

:::www.sare.ir:::

 

یاد تو ارزون نمیدم که عزیزترینی

بین عاشقا تو واسم از همه بهترینی

 

WELCOME TO OFFICIAL SITE OF AHMAD SHAMLU

 

:::www.sare.ir:::

 

سوگند ترانه هام٬ تویی هرم نفسام

هر جا بری منم پا به پات میام

 

 

:::www.sare.ir:::

 

شبونه های عاشقم از عشق تو لبریزن

تموم اشکام به پای تو می ریزن

 

 

YYYYYYYYYYYY

YYYYYYYYYYYY

YYYYYYYYYYYY

 

:::www.sare.ir:::

 

نکن گریه که از غمت منم دلم میگیره

اگه بدونی چه جوری دلم به تو اسیره

 

 

:::www.sare.ir:::

 

به تو و سوگند چشات هنوزم دوست دارم

تا نبض ترانه هام میزنه فقط تورو دارم

 

 


 

:::www.sare.ir:::

 

نکن گریه که جونم بسته به ناز نگاته

تموم زندگیم افتاده ای به زیر پاته
:::www.sare.ir:::

 

  بهترین یار دل من مادر است                                 در وجودم مهر روشن مادر است

  هستی‌ام را من به راهش می‌دهم                         عاشقان را، راه بودن مادر است

  محرم دل، راحت جان من است                              صاحب جان، صاحب تن مادر است

  او که باشد بهترین مخلوق حق                              فاش گویم آن بهشتم مادر است

  عشق او باشد همیشه در وجود                            اوج خلقت، بهترین کَس مادر است

تو اینجا نیستی ! تنهای تنها ، با سکوتی سخت درگیرم

               و می دانم ، اگر دیگر نیایی ،

 در غروبی سرد و غمبار و پر از تردید می میرم !

 امید بازگشت تو ، مرا زنده نگه می دارد و آری

                                                  تو می آیی !

  تو می آیی بهانه من ،

  و می دانم دوباره شاخه های خشک احساسم ،

                                          جوانه می زند ،

  لبریز از عشق و شکوه زندگی می گردد و با تو ،

                    تمام لحظه های تلخ پاییز و زمستان را ،

  تمام لحظه های بی تو بودن را ،

                   تمام خاطرات سرد و بی روح نبودت را ،

  شبیه قاصدک ، در دست های باد می اندازد و دیگر ،

                    به آن فصل پر از دلتنگی و سرما نیندیشد !

  تو می آیی بهانه من ،

                                    تو می آیی ،

  و شوق دیدنت ، این شاخه های خشک را زنده نگه می دارد و

                          تنها به شوق تو ،

   سکوت ژرف و سرد مرگ را بدرود می گوید !
 

:::www.sare.ir:::

 

به تو و سوگند چشات هنوزم برات میمیرم

با هرم نفسات دوباره باز جون میگیرم

 

 

  

 

   

Upgrade your email with 1000's of cool animations

 



سه شنبه 14 تیر 1384

من فکر می کنم که تمام ستاره ها

به آسمان گمشده ای کوچ کرده اند

وشهر،شهر چه ساکت بود

افسوس

من مرده ام

وشب هنوز هم

گوئی ادامۀ همان شب بیهوده است

شاید که روح را

به انزوای یک جزیرۀ نامسکون

تبعید کرده اند

قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد از این خاک غریب

که در آن هیچ کسی نیست که در بیشۀ عشق

قهرمانان را بیدار کند

قایق از تور تهی

و دل از آرزوی مروارید

همچنان خواهم راند

نه به آبیها دل خواهم بست

نه به دریا، پریانی که سر از آب بدر می آرند

ودر آن تابش تنهایی ماهیگیران

می فشانند فسون از سر گیسوهاشان

همچنان خواهم راند..............

...........................................

قایقی باید ساخت

:::www.sare.ir:::

پروردگارا

آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم

شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که می توانم

و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم






 

بدترین حادثه زنده بودن و ایستادن بر سر گور آرزوهاست.

        
عشق

      eshghراز و نیازeshgh                         

عشق یعنی شعله بر خرمن زدنعشق یعنی رسم و دل بر هم زدن

عشق یعنی یک تیمم یک نماز عشق یعنی عالمی راز و نیاز

عشق یعنی با پرستو پر زدن     عشق یعنی آب بر آتش زدن

عشق تنها آزادی در دنیاست زیرا چنان روح را تعالی می بخشد که قوانین بشری و پدیده های طبیعی مسیر آن را تغییر نمی دهند.

فقط عشق آدم کور است که نه زیبایی را درک می کند و نه زشتی را .

عشق وقتی دچار غم غربت باشد از حساب زمان و هیاهوی آن ملول می گردد.

عشق میزبانی مهربان است . گرچه برای میهمان ناخوانده خانه ی عشق سراب است و مایه ی خنده.

عشق از درون خویش آگاه نمی شود جز در لحظه ی جدایی.

عشق کلمه ایست از جنس نور که با دستی از جنس نور بر صفحه ای از جنس نور نوشته می شود.

عشق همانند مرگ همه چیز را دگرگون می کند .

 




 

عاشق بودن       To love someone

دیدن نه تنها با چشم که با دل است      is to be able to see not only with your eyes but eith your heart,

پرورش بینشی در ژرفای احساس خود و دیگری است    it is to develop insight into your feelings and the other person's feelings,

داشتن درکی نیکو از پیوند میان دو انسان است.    And have a good  understanding of your relationship


 

بعضیها میخوان عشق رو توی یک جمله خلاصه کنن
 بعضیها میخوان عشق رو به زبون بیارن
 بعضیها هم عشق رو چیزه دیگه ای میدونن؛
 
چرا انسانها؛ دیگه عاشق نیستند؟
  چرا اون چیزی که در دنیای امروز فراموش شده عشقه؟


 

بیا ای ناجی قلبم بی تو قلب من شکسته این همون دل شکستست که به انتظار نشسته

                                          

ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم بی تو من تنهاترینم

عاشقم عاشق ترینم بگو که اینو می دونم حالا که از عشقت دیوونم بگو که با تو می مونم

ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم بی تو من تنهاترینم

می خوام از دست تو گهواره بسازم سر بزارم روی دستات به سعادتم بنازم

می خوام اون چشمای دریایی تو آیینه کنم با نگاه توی چشمات دردم و تازه کنم

تو که نیستی دنیا تاریک برای دل خستم بی تو من تنهای تنهایم دل به خلوت تو بستم

ای تو تنها خوب دنیا بی تو من تنها ترینم با تو مثل یک ستاره بی تو من خاک زمینم بی تو من تنهاترینم 

 

 

آخرندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای های هایت جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که می دانم نمی دانی که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت نشینی از برای یار دلگیر است بخوان شعرم کا شعرم در هوایت جان سپرد اخر

 

 

 
 
حقیقت دارد که تو می‌توانی با دست‌های من
     سه تار قلم مو را بنوازی و نُت‌های رنگ پریده را  فیروزه‌ای کنی
    ( باید بسیار زیسته باشی که این همه از آسمان آکنده‌ای)

    حقیقت دارد که من می توانم با شعر های تو
    با باران مشاعره کنم .. و بند نیایم
    ( باید بسیار گریسته باشم که این همه در واژه های تو غوطه‌ورم‌)

   تا من بنفشه ها را  میان شب های زمستان قسمت کنم ،
   تو یک خوشه انگور به صدایت  تعارف کن
   خطی از شعرهایت را که بخوانی ،سال ، تحویل می شود
   (حقیقت دارد که در حضور تو بودن .. همیشه از نبودن زیبا تر است
 

 

 

:::www.sare.ir:::
 


 
آن کس که دوستش داریم هرگونه حقی برما دارد حتی اینکه دیگر دوستمان نداشته باشد.

         گفتم دل ودین بر سر کارت کردم

                                                         هر چیز که داشتم نثارت کردم      

           گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی

                                                آن من بودم که بی قرارت کردم

 

زندگی گل زردی است به نام غم

فریاد سیاهی است به نام آه

رشته کوهی است به نام آرزو

و رودخانه ای است به نام عشق

که به دریای صفا می ریزد

زندگی یعنی عشق، محبت، امید و آرزو

که در آخر به بیابانی به نام وداع منتهی می شود

این شعرهای زیبا رو دوست عزیز  فرستاده

 --------------------------------------------

 
نیمه شب کوبید بر در گفت : عاشق خانه هست؟
متهم هستی و جرمت دیدن جانانه هست
بعد بستند دست و پایم را به موی دلبران
گفت: این اسیر زلف همچون شانه است
گفتم اندر دادگاه عشق از بهر دفاع
بیگناهم چون مقصر این دل دیوانه هست
لیک از من شاهد و برهان و مدرک خواستند
پاسخش دادم که شاهد ساغر و پیمانه است
گفت: چون پیمانه هر لحظه در دست کسی است
پیش قانون ناشناس و بیخود و بیگانه است
بعد طبق حکم عشق و عاشقی از بند ها
گفت: با حبس ابد محکوم در میخانه است
گفتمش گر یار ببوسم چه باشد کیفرم؟
گفت: کیفر سوختن چون کیفر پروانه هست
گفتمش من حاظرم سوزم به شرط بوسه ای!
سوختن از بهر جانان کاری بس مردانه هست
گفت:حکم اندر بر دیوانه بی ارزش بود
از دفاع متهم معلوم شد ((دیوانه)) هست

Click?to?Join.***Sare2008***.Group 

وقتی تو رفتی شمع روشن شبهایم خاموش شد ،


پنجره رو به زیبایی و رو به آغوش مهربانت بسته شد ،

 چشمه لبم خشک خشک شد ،


و آغوشم تنها بهانه تورا می گرفت!


وقتی تو رفتی آتش غم دوری و فاصله در وجودم شعله ور شد ،


آسمان چشمانم ابری و   دل گرفته شد و

 غروب غمگین عشق در آسمان قلبم نشست!

 
وقتی تو رفتی دنیا برایم عذاب شد ،


و ثانیه ها برایم پر ارزش تر از گذشته شدند!


وقتی تو رفتی نگاهم دائم به ثانیه ها و لحظه های


زندگی بود تا هر چه زودتر بگذرد و


دوباره تو را در کنارم خودم احساس کنم!


وقتی تو رفتی همدم من دو مرغ عشق شدند و


رفیق شب و روز من تنهایی شد!


تو که رفتی شهر برایم غربت شد ،


و خانه برایم یک زندان پر از شکنجه و عذاب شد!!


تو که رفتی چشمانم همیشه در حال بهانه گرفتن بود ،


و دستهایم همیشه لرزان!


تو که رفتی هیچ حسی در وجودم نبود ،

و تنها آروزی تورا از خدای خویش داشتم!


وقتی تو رفتی هر روز به یاد تو و به فکر تو بودم


و هر شب نیز اگر خوابی به این


چشمهای خسته من می آمد خواب تو را می دیدم!


وقتی تو رفتی تنها به پایان جاده زندگی می اندیشیدم ،


و تنها نگاهم به پایان جاده که به تو میرسم

 و تو را در آغوش خود می گیرم بود!


تو که رفتی من مانند ساحلی بودم که


در کنار دریای پر از عشق منتظر امواج محبت تو بودم!

وقتی تو رفتی ، نام سفر برایم یک کابوس وحشتناک شد


و دیگر از هر چه سفر بود نفرت داشتم!

تو که رفتی قلمم بر روی کاغذ خیسم


تنها از دوری و از رفتن تو می نوشت!


تو که رفتی عاشقی برایم پر درد تر و غمگین تر از گذشته شد !


وقتی تو رفتی هر زمان که پرستوها بر فراز


آسمان دلم پرواز میکردند به آنها می گفتم


سلام عاشقانه مرا به تو برسانند


و روزی تو را همراه با خود بیاورند

یعنی آن روز را خواهم دید.....


Click?to?Join.***Sare2008***.Group 

تقدیم به تو که برایم بهترینی

تقدیم به تو که برایم بهترینی

ما همه قصه ی یک کهنه کتابیم

*****************************

بنام خدای مهربانی ها

هیچ گاه چشمهایی را که عاشقانه میپرستم ندیدم اما میدانم چشمهایش به مهربانی دریا و به وسعت دشت شقایق است و این برای من کافی است که بدانم عمق چشمانش به ژرفای اقیانوس است و مثل دشت آرام است. من رنگ چشمانش را برای چه میخواهم بدانم وقتی نگاهش پر از عشق است وقتی در عمیقترین نقطه چشمانش می شود دریا را پیدا کرد و در ساحل چشمانش به آرامش رسید. رنگ چشمش مهم نیست وقتی در کنارش به آرامش خیال میرسی و میخواهی تمام دنیا در یک لحظه نگاه او تمام شود. هیچ چیز مهم نیست وقتی ایثار و عشق در نگاه او معنا پیدا کند. یک نگاه برایت تمام دنیا میشود. باور میکنی؟

*****************************

شریک عشق تو شدن یعنی همنفس شعر و ترانه شدن

یعنی چون ابری تیره به دریا زدن ودیوانه شدن

شریک عشق تو شدن یعنی عاشقی به سان یک مجنون

یعنی قطره بارانی در دل کویر جاری شدن

شریک عشق تو شدن یعنی دیوانه وار عاشق شدن

زدن به کوه و بیابان و سرمست لحظه ای دیدار تو شدن

شریک عشق تو شدن یعنی چون ماهی به دریا رها شدن

به دیدن مهتاب شب رفتن و برای لحظه ای ستاره شدن

شریک عشق تو شدن یعنی چون ابری بهاری در اسمان خروشان شدن

همسفر کبوترهای عاشق و برای عمری مبتلا به عشق شدن

 

 دوستت دارم
Click?to?Join.***Sare2008***.Group 
آرش جان دوستم


Click?to?Join.***Sare2008***.Group
 
پنج شنبه 16 تیر 1384

امید - زندگی - شعر - عشق - فردا

در آن چشمان زیبا عشق و ناز است

خوشا چشمی که بر چشم تو باز است

اگر در سینه ات دل نیست، غم نیست

همان چشمان تو عاشق نواز است
www.naghmeh.com

<بنام تک پرستوی جزیره عشقم>

بنام کسانی که در قاموس طبیعت عاشق نامیده میشوند

باری ای عزیزترین واژه که یادت و تصورت آرامش صبح صحرگاه مرا جایگزین شده دوستتدارم به خداوندی که دیده نمی شود به عشقی که نمی میرد به بزرگترین عاشقان دنیا به لیلی ومجنون به شیرین وفرهاد دوستت دارم....

تمام خاطراتم در پس یک صاعقه زود گذر بر من گذشت ومن تنها به آینده می نگرم آینده ای که می دانم بازهم طوفانی از درد است من به فردایی می اندیشم که می دانم بازهم خورشید در آن غروب خواهد کرد من بهفردایی پا می گذارم که باید؛باید از همه تعلقهایم چشم بربندم به فردایی که نباید دیگر بیندیشم به فردایی که فقط دلتنگی می ماند دلم برای کوچه های چهارراه گل سرخ تنگ می شوددلم برای پارک خلوت تنهایی هایمتنگ می شوددلم برای اندیشیدن به او تنگ می شود چون می دانم فردا نه چهارراهی می ماندنه پارکی ونه عشقی .تنها من می مانم یک دنیا شعر و یک خلوت تنهایی.

مجموعه خلوت تنهایی ها مجموعه ای از درد های من است مجموعه از ساقه عشق بی سرانجام و............

امید وارم که هیچگاه دل نشکنید و نگذارید که شکسته شوید

بهتر بگویم

امید وارم هیچ گاه دل نشکنید تا شکسته شوید.

 

منتظر نظر های شما...

نظر یادتون نره....


خلوت یک شاعر

کاش در دهکده عشق فراوانی بود

توی بازار صداقت کمی ارزانی یود

کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم

مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود

کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب

روی شفاف تزین خاطره مهمانی بود

کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد

قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود

کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم

رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود

مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست

کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود

چه قدر شعر نوشتیم برای باران

غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها

دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود

کاش دل ها پر افسانه ی نیما می شد

و به یادش همه شب ماه چراغانی بود

کاش اسم همه دخترکان اینجا

نام گلهای پر از شبنم ورویای بود 

کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر

غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود

کاش دنیای دل ما شبی از این شبها

غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود

دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم

راز این شعر همین مصرع پایانی بود

خالدجان قند

 

 

 


 درتنهای اشک میریزم ودراشکهایم ترامیبینم
آنقدراشکهایم راپاک میکنم تاکمی تراببینم

جمعه، 12 فروردین، 1384 -وحیدعاشق


                 
تقدیم به اون کسی که خودش میدونه منه دیوونه رو دیوونه تر کرده.

برایت بارها باید بگویم که در رگهای من جاری شدی چون خون

که از من ساختی بار دگر مجنون

شاید... از شکوه عشق خانمان سوز برایت بارها باید قسم ها یاد کرد

برایت بارها باید سر سجده فرو آورد؟

شاید ز دست تو به تاریکی کوهستان غم باید سفر کرد؟

به دنبال تو تا خورشید باید رفت؟

به پیش پای تو شاید که چون یک مشت خاک بی بها گردم

برای قلب تو شاید خدا گردم

نمی دانم که در جای نگین تاج زرین کلاهت جای میگیرم

و یا در زیر پاهای تو بی رحمانه می میرم

نمی دانم که بعد از سالهای سخت و دشوار

که بعد از روزهای تلخ و شیرین

زمان مردنم آیا در آغوش تو جانم را خدا گیرد

و یا این آرزو در نطفه می میرد






                                                               

عشق ما ، محتاج  شعر است عزیز من ، محتاج شعر

                        شعر آروغ های صدادار مشتی اکابر اعظم نیست

                        شعر عرفان بازی ماده بوقلمون های خرده بورژوا نیست

                        شعر اخوانیات حضرات قرون ماضی هم نیست

                          شعر عشق است ، عزیز من ، عشق

                        شعر ، من م

                        و توئی

                        و ما

                        شاعران کرامت جهانند

                        خوان گشاده آسمان

                        شاعران ، رؤیای مردمانند

                        که بر سینه های خسته فرو می آیند

                        تا جهان را با رنگی تازه بیارایند

 


   

تو شاخ گل سپید را می مانی  

صبح چمن امید را میمانی

سر شار طراواتی و سبزریز بهار 

شادابی روز عید را میمانی

دوچشم تو شکوه باغ نور است

وجودت از دورنگی ها بدورست

لبانت چون گلی تازه شکفته

تنت زیبا ،به مانند بلوراست

دو چشم تو فروغ چلچراغه

لبانت غنچه ی گلهای باغه

تو ای زیبای شهر.. افسونگر دل

نگاهت آیینه داغ داغه 

چه کس با من ترا بیگانه کرده

سکوت تو مرا دیوانه کرده

درون جنگل بفکر غم تو

پرستوی دل من٬خانه کرده

سکوت شهر شب غم داره امشب

دلم دنیای ماتم داره امشب

بیا بنشین کنارم عاشقانه

که بزم من ترا کم داره امشب



تو آهنگ جدایی ساز کردی

مرا با مرغ شب همراز کردی

چو دیدی غیر تو یاری ندارم

بریدی از من و صد ناز کردی

به چشمانت هزاران راز خفته

به لبخندت هزاران ناز خفته

گمونم در شکر خند کلامت

کلام حا فظ شیراز خفته

شب است و غم گرفته چار سویم

بیا ای دوست٬ بنشین روبرویم

بیا قصهّ غم را و شب را

اگر خوابت نمی آید بگویم

تو گفتی عاشقم بر حسن و خویت

شبی خواهم که ببینم ماه رویت

چنان رفتی ز پیش من که اکنون

سیه گردیده روزم همچو مویت


 

جمعه، 7 اسفند، 1383 - وحیدعاشق



 

عاشقان٬ هر چند مشتاق جمال دلبرند

 دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق ترند


عشق می نازد به حُسن و حُسن می نازد به عشق

آری.... آری٬ این دو معنی عاشق یکدیگرند.

چو خواهم حرف دل با تو گویم جای نمی یابم

وگر جای شود پیدا ترا تنها نمی یابم

وگر جای شود پیدا٬ ترا یابم تنها

زشادی دست و پا گم می کنم خود را نمی یابم.

      اگر چشمان من دریاست    

                     تویی فانوس شبهایم

  اگر حرفی زدم از گل    

                      تویی معنا و مفهومش

اگر چون کوه خاموشم

                      خیال توست در فکرم 

    اگر چون قناری می خوانم

                         صدای توست در گوشم .

گفتم دو بوسه ده و خوش کن دل مرا

یک بوسه داد٬گفت که نصف دل تو خوش.

از پی هر بوسه اش یک نیش گون از ما گرفت

هم عسل خوردیم وهم زنبور ما را نیش زد.

لبت را میمکم خواهی نخواهی تا نفس دارم

که من تریاکی عشقم٬ به شیرینی هوس دارم.

گفتمش یک بوسه ده از لبت یا از رخت

گفت عاشق چشم دارد هر کجا نازکتر است.



 

چهارشنبه، 28 بهمن، 138۴وحیدعاشق
    

      I Might Not Say It Often...



   {ش}عزیزم فراموشم مکن منتظرم برگردی


 

از همه دل بریده ام نشسته ام به پای تو

غریب این جهان بودم که شدم آشنای تو


 


 

از نظر عاشق زندگی معشوق است

از نظر عقل زندگی اشک است     از نظر یار زندگی زود گذر است

از نظر شمع زندگی سوختنی است   از نظر من زندگی اینگونه است

همه حال همه جا نام تو را می بینم

جای عکسهای گلی تو را می بینم

به همه خواهم گفت که تو را می خواهم

که تو را فقط فقط تو را می جویم.....

شبها تو را به گوشه تنهایی

در یاد آشنای تو می جویم

اما من آن شکوفه اندوهم

کز شاخه های یاد تو می رویم


چشم نگار


هر جا که قدم نهی تو بر روی زمین

آن مردمک چشم نگاری بوده است

عشق یعنی

عشق یعنی همچو من  شیدا شدن

عشق یعنی قطره و دریا شدن

پنجشنبه، 22 بهمن، 1383 - وحیدعاشق

:::www.sare.ir:::

:::www.sare.ir:::



در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم.

امشب ندانم ای بت زیبا چه می کنی

ما بی تو خون خوریم تو بی ما چی می کنی.

باد بهار آمد وآورد بوی تو

شد تازه باز در دل من آرزوی تو.

اگه باشی کنارم

                        به شکوه بهارم

اگر عشق نبا شد دل نیست یک دل که از عشق جدا باشد

به خود عشق قسم که عشق نیست

عشق یعنی عالم راز و نیاز عشق یعنی با پرستو ها پر زدن به آسمان عشق

عشق یعنی هر د م ز شوق یار دیدن

دوست دارم غرق چشمان تو باشم سالها 

چون که چشمان تو می گوید که می خوا هی مرا

 

دوشنبه، 19 بهمن، 1383 - وحیدعاشق


 

عاشقم عاشق ستاره صبح

عاشق ابرهای سر گردان

عاشق روزهای بارانی

عاشق هر چه نام تست بر آن

 ای که می گوی به خوبان آشنای مشکل است

 آ شنای می توان کرد جدای مشکل است

  تو را برای وفای تو دوست می دارم 

  و گر نه د لبر پیمان شکن فروا ن است

دلم تنگ است و می دانم هوای یارست هر شب خواب ندارم

دلم تنگ است واز یاراحوالی ندارم زدیدن بهتروخوابی ندارم

زمردن که اورا ببینم دوباره جانگیرم وتا صبح خوابی ندارم

دلم تنگست که آن باشد نباشد تا قیامت هرگز خوابی ندارم.

ای مهربان من ،

من دوست دارمت،

چون سبزه ها ی دشت

چون برگ سبز رنگ درختان نارون.

من کاشف اصالت زیبایی توام

مفتون روح پاک وفریبایی توام

در شبانِ غم تنهایی خویش،

عابد چشم سخنگوی توام.

من در این تاریکی،

من در این تیره شب جانفرسا،

‍مسافرظلمتِ گیسوی توام.


 

دوشنبه، 19 بهمن، 1383 - وحیدعاشق


 

دو چشم روشنت آبی . چه آبی . آبی دریا

سرا پای تنت خوبی . خوبی گلها

دلم چون موج لرزد. چه موجی . موجی پر حسرت

چه حسرت. حسرت ساحل . چه ساحل . ساحل دریا

رخت آیینه جادو. چه جادو. جادوی مردم

چه مردم مردم دیده . چه دیده دیده بینا

تو بر من مست می خندی . چه خنده ای . خنده ساغر

چه ساغر. ساغر ساقی . چه ساقی ساقی صهبا

ولی من بی تو میگیرم . چه گریه. گریه شبنم

چه شبنم . شبنم جنگل . چه جنگل . جنگل تنها

به دنبال تو در راه هم . چه راهی . راهی راه آن نقطه

چه نقطه . نقطه آخر. چه آخر . آخر دنیا

سمندر قصه میگوید چه قصه. قصه غصه

چه غصه. غصه عاشق . چه عاشق . عاشق شیدا

 
عکس بهترین وعزیزترین دوستم باخواهرکوچیکش




پنجشنبه، 15 بهمن، 1383 - وحیدعاشق



 

گویم حرف دلم را

دوست دارم .که شوم همدم تو همه جا گام به گام همراه تو

همه عمرم در فکرت به جز فکرتو فکری ندهم راه در اندیشه خود

دوست دارم که شوم همنفست همه جا همقدمت همیشه منتظرت

همه وقت همنفست دوست دارم که شوم دلبر تو

همیشه دست به دست در پرتو

همه نگاه من به سوی تو همه نگاه تو به سوی من

دوست دارم که بجز من نکنی نگاه بکس و بجز من ندهی وعده به کس

و کنی وفا به عهد.

دوست دارم که شوی تکیه گاهم که کنم تکیه بر تو

و گویم حرف دلم را

و تو را دوست دارم تا آخر عمر به دیده عشق.

 

یه چیزی رو خیلی دارم اما به هیچکس نمیدم

عشق تو را آنقدر دارم که تو دلم جا نمی شود.

 

تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است

ای به قربان چشمات این چه نگاه کردن است.






 

دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه

دوباره این دل دیونه واست دل تنگه

وقت از تو خوندن ستاره ترانه هام

اسم تو برای من قشنگ ترین آهنگه

بی تو یک پرده اسیربی پروازم

با تو اما می رسم به قله آوازم

اگه تا آخر این ترانه با من باشی

واسه تو سقفی از آهنگ و صدا می سازم

با یک چشمک دوباره من و زنده کن ستاره

نزار از نفس بیافتم توی تنها راه چاره

آی ستاره آی ستاره بی تو شب حالی نداره

این ترانه تا همیشه تو رو یاد من می یاره

فریاد نزن ای عاشق

من صدایت را در درون قلب خود می شنوم

درد را در چهره عاشق تو

با ذهن خود می نگرم

فریا نزن ای عاشق. فریاد نزن

 

چشم عاشق نتوان دوخت که معشوقه نبیند

پای بلبل نتوان بست که بز گل نسراید. 

 

از همه دل بریده ام نشستم به پای تو

غریب این جهان بودم که شدم آشنای تو. 

 

من به یک رنگی چشمان تو دل باخته ام

ازدل برای خود آیینه ای ساخته ام

به جز از قافیه چشم تو در ساز غزل

ذکر هر قافیه را از نظر انداخته ام

باورم هست که در پای درخت گل سیب

هستی ام را به تمنای تو پرداخته ام. 

  

سر لوح عالم معنای عشق است

سر بیت رسیده جوانی عشق است

ای آنکه خبر نداری از عالم عشق

این نکته را بدان که زندگانی عشق است.

 

سالها پرسیدم از خود کیستم

آتشم شورم شرارم ؟ چیستم؟

دیدمش اکنون دانستم کنون

او بجز من من بجز او نیستم.

 

ستاره هنوز بیداری

بازم امشب خواب نداری

نکنه تو هم مثل من

عاشق چشم انتظاری

نکنه تو هم تو شبها

خسته از غبار جاده

خواب مهتاب و میبینی

که میاد پای پیاده

نکنه هجوم ابرا

تو رو هم از ما بگیره

ستاره برای بودن

دیگه فردا خیلی دیره

حالا که خورشید طلسم

قلعه ی سنگی خوابه

تو نگو عشق ها دوروغه

تو نگو دنیا سرابه

با کدوم بهونه باید

شب و از تو کوچه دزید

گل سرخ عاشقی رو

به غریبه ها نبخشید

ستاره .همه غرورم

پیشکشه ناز تو باشه

تو بمون تا چشمای من

با سپیدی آشنا شه

من اگه اسیر خاکم

تو که جات تو آسمونه

دل خوشم به این که هر شب

تو بیای رو بوم خونه

همنشین ابرو ماهی

توی اون همه سیاهی

نکنه اینقده دور شی

که دیگه منو نخواهی 

 

بین من و تو جدای هاست

من آن کبوترم که با تو به آسمانها پر می کشم

در شعله های قهر تو می سوزم

غم تو از آتش جهنم در دلم بدتر است

در دل چگونه یاد تو می میرد

عشق مرا فراموش نکن که یاد تو عشق اول و آخر من است

 

نامه بی جواب

     سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

      آره بازم منم همون دیوون همیشگی

      فدای مهربونیات چه می کنی با سرنوشت

      دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت

      حال من و  اگه بخوای رنگ گلای قالیه

      جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه

      ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه

       از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه

       دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون

       فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون

       فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم

       حقیقت و واست بگم به آخر خط رسیدم

       رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی

       قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی

       نمی دونی چقدر دلم تنگ برای دیدنت

       برای مهربونیات نواز شات بوسیدنت

       به خاطر مونده یکی همیشه چشم براهته

       یه قلب تنها و کبود هلاکه یه نگاهته

       می دونم همین روزا عشق من از یادت می ره

       بعدش خبر می دن که بیا داره دوستت می میره

       روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی؟

       بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی

       یه وقت من وگم نکنی تو دوداین شهرغربت

       یه سر زمین غربته با صدتا نیرنگ و فریب

       فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه

       غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه

       چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی

       تنگ بلور آب تویه وقت نا غافل نشکنی

       اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون

       منم تورو سپردمت دست خدای مهربون

        راستی دیروز بارون اومد من و خیالت ترشدیم

       رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم

        از وقتی رفتی آسمون مون پر کبوتره

        زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بدتره

       غصه نخوری تاتو بیای حال منم اینجور یه

        سرفه های مکررم مال هوای دوریه

        گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه

        مث یه بچه که بار اوله میره مدرسه

        تو ازخودت برام بگو بدون من خوش میگذره

        دلت می خواست میومدم یا تنها رفتی بهتره؟

        از وقتی رفتی تو چشام شده فقط کاسه خون

        همش یه چشم به دره چشم دیگ به آسمون

        یادت میاد گریه هامو ریختم کنار پنجره

        داد کشیدم تورو خدا نامه بده یادت نره

        یادت می آد خندیدی و گفتی حالا بزار برم

        تو رفتی من تا حالا کنار در منتظرم

        امروز دیدم دیگه داری من و فراموش می کنی

        فانوس آرزوها مونو داری خاموش می کنی

        گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست

        با اینکه من خوب می دونم جواب نامه با خداست

        عکس های نازننین تو با چند تا گل کنارمه

        یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه

        تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم

        داغ دلم تازه می شه اسمت و وقتی میارم

        وقتی تونیستی چه کنم با این دل بهونه گیر

        مگه نگفتم چشمات و از چشم من هیچ وقت نگیر

        حرف مرا به دل نگیر همش ماله غریبیه

        تو رفتی من غریب شدم چه دنیای عجیبیه

        زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه

        دیوار خونمون پر از سایه غصه و غمه

        تحملی که تو دادی دیگه داره تموم می شه

        مه گه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه

        دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نزار

        تورو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار

        فکر نکنی از راه دور دارم سفارش می کنم

        به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش می کنم

        اگه بخوام برات بگم شاید بشه صدتا کتاب

        که هر صفحش قصه چندتا دردو چندتا عذاب

         می گم شب ها ستارها تا می تونن دعا کنن

         نور شونو بدرقه پاکی خنده ها ت کنن

         یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره

         وحید همون کسی که بیشتر از همه دوستت داره

جمعه، 9 بهمن، 1383 - وحیدعاشق


 

ای آنکه در نگاه تو خورشید نهفته است

من عشق را به نام تو آغاز می کنم

مهبوب من بیا،

تااشتیاق بانگ تودرجان خسته ام،

شورونشاط عشق برنگیزد.

من غرق مستی ام

ازتابش وجود تو در جام جان چنین،

سرشارهستی ام



در سحر گاه سربالش خوابت بردار

کاروان های فرومانده خواب از چشمت بیرون کن!

باز کن پنجره را:

تو اگر باز کنی پنجره را،

من نشان خواهم داد،

به تو زیبایی را

خدا حافظ

کم کمک وقت خداحافطی ما از راه رسیده

 هوای تازه ی تنها یی ها از راه رسیده

بغلم کن آخرین بار

وقت رفتن رسیده

یک کمی خنده واسه روزای بارونی دارم

که می خوام توی جیبم نزدیک قلبم بذارم

یه بغل خاطره از تو توی کوله بارمه

یک کمی اشک و گلایه لای دستمال پیچیدم

وقتی دلم  تنگ تو شد

غم تو  توشه ی راهمه

 

ازمن پرسید : منو بیشتر دوست داری یا زندگی رو؟ گفتم زندگی ام را

قهر کرد و رفت نمی دونیست که کل زندگی ام او هستش

From My Niece Hanni

 

دلم تنگ است و می دانم هوای یارست هر شب خواب ندارم

دلم تنگ است واز یاراحوالی ندارم زدیدن بهتروخوابی ندارم

زمردن که اورا ببینم دوباره جانگیرم وتا صبح خوابی ندارم

دلم تنگست که آن باشد نباشد تا قیامت هرگز خوابی ندارم

 

 دوست دارم غرق چشمان تو باشم سالها

   چون که چشمان تو می گوید که می خوا هی مرا

جمعه، 9 بهمن، 1383 -وحیدعاشق


غروب عاشقان رنگش طلایست...........گرچه اخرش دردوجدایست


 

وقتی در کنار ساحل با سنگهای کوچک نوشتم عشق

تو بهترینی


ابر گفت چه قلب سنگی

ماه گفت چه قلب خاموشی

گل گفت چه قلب بی احساسی

موج گفت چه قلب سیاهی و خواست آنرا خراب کند اما نتوانست !

آنگاه بود که تو گفتی چه عشق استواری !

 

ای آنکه همیشه آرزویت را دارم در شب و روز گفتگوی تو را دارم

نه طاقت دیدن رویت را دارم نه فرست آمدن به سویت را دارم.

 

این شعر را یکی از دوستان خوب و دوست داشتنی به من هدیه داد .


اسیر

به عشقت اسیرم

بی تو من می میرم

با تو افسانه می شم.

 

دل دیوانه بدر شد سحر از خانه ما

شام شد بازونیامد دل دیوانه ما

 

باد بهار آمد وآورد بوی تو

شد تازه باز در دل من آرزوی تو.

 

امشب ندانم ای بت زیبا چه می کنی

ما بی تو خون خوریم تو بی ما چی می کنی.

 

بر خیزو می بریز.که پاییز می رسد

بشتاب.ای نگار که غم نیز می رسد.

 

آزرده ام ازان بت بسیار ناز کن

پا از گلیم خویش فزونتر دراز کن

 

چراغ ماه به کف آمدم به خانه تو

به شوق آنکه شوم همدم شبانه تو

 

با دلم دوش سر زلف تو بازی می کرد

خواجه با بنده خود بنده نوازی می کرد.

 

با همه عاشقی و رندی وبی باکی ما

شبنم صبح خجل می شود از پاکی ما .

 

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم

عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم.
 
        یه دل می گه برم ، برم

                                 یه دل می گه نرم نرم   

                   طاقت نداره دلم

                                 بی تو چه کنم ؟

                 پیش عشقی زیبا زیبا

                              خیلی کوچیکه دنیا دنیا

                  با یاد توام هر جا هر جا

                                ترکت نکنم

              سلطان قلبم تو هستی تو هستی

                           دروازه های دلم را شکستی

              پیمان یاری به قلبم تو بستی

                             دورم به هر جا

             بر یار دیگر نبندم دلم را

                            سرشارم از آرزو و تمنا

             ا ی یار زیبا